از زندگی



باران میبارید

او با ذوق میان باران میدوید

و دستان کوچکش را میگشود.

و قطرات را در کف دستهای مهربانش جمع میکرد.

و بر سرم میان تنگ آب می ریخت.

چقدر زندان بانم دوستداشتنی ومهربان است.

دلتنگ دریایم اما لبخند عجیبش مرا محسور این تنگ میکند.

مجازات ماهی عاشق اینست!


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

Local & Travel Website انجام تحلیل پایان نامه شهر فیلم دانلود سرا سایت های رزرو بلیت سینما و تئاتر شما نیوز متخصص بیماری های غدد بهاران دبیرستان شهید غفاری 1 کنوز من التراث الاسلامی